۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

از کپنهاگ...

"I DON'T BELIEVE IN GLOBAL WARMING"

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

صایبر*

روزنامه یا کتاب که می خونم، پایین مطلب دنبال "نظر شما" و شبیه این می گردم تا موافت یا مخالفت خودمو اعلام کنم یا سوال بپرسم که اینو از کجا آوردی و یا می خوام شر کنم یا ایمیلش کنم واسه یکی دیگه یا لایک و استار بدم...
بعضی وقتا می رم که کلیک کنم روی کلمه ای که یه رنگ دیگه است یا یه خط زیرشه. کتاب و روزنامه کاغذی رو می گم...
تلویزیون که می بینم دلم می خواد تند تند بزنم جلو ببینم آخرش چی می شه، یا بزنم ترک بعدی. یه بار کنترل رو گرفتم روبروی تی وی می چرخوندم و دنبال یه ضربدر قرمز کوچیک می گشتم، بالای سمت راست صفحه. تازه فکر می کردم که موس وصل نیست...
یا یه پشه ریز روی مانیتور نشسته و با این علامت موس می خوام له اش کنم.
اصلا شده پای کامپیوتر باشی و با موس کارکنی و پلک سمت چپت بخاره، موس رو ببری سمت چپ؟
شده کیبورد فارسی باشه ولی سیستم مغزت هنوز ثدلمهسا باشه و برعکس؟


* syber رو یادت میاد!؟



۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

6ضلعی های من

چند روز دیگه من به زنبور تبدیل خواهم شد. به خاطر مهارتی که در کشیدن 6ضلعی پیدا کردم. 6ضلعی فرم پیرانوزی گلوکز و خاندان وابسته و 6 ضلعی بنزن و سیکلو هگزان با استخلاف و بی استخلاف.
البته کشیدن دسته اول سخت ترهست. به خاطر یه اختلاف 90 درجه ای. تفاوتی در حد نوشتن M و سیگمای بزرگ ... فکر می کنم این سیگما رو آخرین بار توی آمار دبیرستان مجبور شدم تمرین کنم تا مثل تایپ کتاب از آب در بیاد. حالا جواب درست در نمی اومد مهم نبود زیاد...
6ضلعی های من همیشه شیک و با کلاس از آب در میاد. تمام زوایا و اضلاع یک اندازه هستند. حتی از جهت های مختلف دید هم می تونم بکشمشون.
گاهی یه آنزیم یا یه گروه شیمیایی به نقاط ضعف 6 ضلعی های من حمله می کنه و جسد خطی یا چند تکه اشون باقی می مونه. ولی من دوباره می تونم برشون گردونم به حالت اول.
اگر تمام 6ضلعی هام رو جمع کنم مطمئنم که یه کندو می تونم بسازم. هرچند گاهی حس می کنم توی یکی از این 6 ضلعی های محکم گیر کرده ام و همین ها یه روزی منو خفه خواهند کرد.


من چند روز دیگه زنبور خواهم شد...
ویزززززز

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

فیس بوک بازی

این خبر جالب و قابل تامل رو چند روز پیش دیدم. قضیه، پیدا کردن 10 بالون قرمز هواشناسی هست که در 10 نقطه آمریکا قرار داده شده بودند و شرکت کنندگان با استفاده از اینترنت و شبکه های اجتماعی باید جای این بالون ها رو پیدا می کردند. طراح مساله هم آژانس تحقیقات پیشرفته دفاعی وزارت دفاع آمریکا - یا یه اسمی شبیه این - بوده و برنده 400 هزار دلار تعیین شده هم یک تیم از بخش علوم اجتماعی دانشگاه ام آی تی...
نکته جالب، پیدا کردن این 10 بالون قرمز و در واقع حل مساله، فقط 9 ساعت بعد از طرح سوال بوده.
روش کار این تیم این طور بوده که برای فردی که جای بالون رو پیدا کرده بودند 2000 دلار جایزه تعیین کرده بود و همینطور مبلغ کمتری به افرادی که دعوتنامه همکاری با این تیم رو برای یابنده اصلی فرستاده بودند.
یعنی پاداش مادی و تشویق و تطمیع و ترغیب و یا هر چی، در کنار تاثیر و کارکرد اینترنت و فیس بوک و توئیت و ...

مخالفت و حذف و سرطانزا اعلام کردن، آسونترین راه برخورد با یک پدیده جدید هست.

۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

sos

چرا وبلاگ من اینطوری شده؟
من tools bar ندارم
sos

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

هنرفوتبال نزد ایرانیان است و بس

واتس یور ایدیا ابات ایرانین فوتبال؟
واتس یور ایدیا ابات ایرانین فوتبال؟
...
نجف زاده راه افتاده دنبال یه فوتبالیست که جایزه توپ طلایی رو برده و با یه انگلیسی شل وآبکی هی این سوال رو می پرسه.
*
من اهل فوتبال نیستم. ولی فوتبال تمام حاشیه ایران رو هم با چند دقیقه فوتبال های خارجی و زمین ها و استادیوم ها که می بینم نمی تونم مقایسه کنم و بعید می دونم قابل مقایسه باشه.
ولی نمی دونم چه اصراری داشت این نجف زاده که فکر کنه "مسی" گاهی بازی های ایران رو می بینه و ماهواره اش رو می اندازه این ورا؟
یعنی یه سوال بهتر به ذهنش نرسید؟
جالبه که گزارش غیر حرفه ای و ناموفقش باید پخش بشه که چی رو ثابت کنه این وسط نمی دونم...
انتظار داشت که " مسی" چی بگه؟ بشینه تعریف بده از فوتبال ایران؟ یا اشکالاتشو براش توضیح بده؟
خود بزرگ پنداری بد چیزیه خلاصه!






the end



۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

روبان قرمز

شبکه های خبری و ان جی اُ ها و فلان و فلان امروز، اول دسامبر، در مورد ایدز و اچ آی وی برنامه داشتن و جمع شدن .
حتی میر سیدی صدا و سیما-که یه موقع فکر می کردم خیلی آوانگارد و با حاله- گزارشی داشت از مراسم این روز ولی هنوز راههای جلوگیری از انتقال این ویروسه رو، تو این گزارش نمی شنوی.
فقط آماری که این یکی دو روزه دیدم یا شنیدم واقعا قابل تامله... 11مورد ابتلا در دقیقه و 5 مورد مرگ در دقیقه...



A roadside sign in Botswana - late 1990s
(دوری، وفاداری، کا.ند.وم)

یه آقای روحانی هم ABC رو به صورت عفاف، کفاف، غلاف ترجمه کرده که هدفش بومی کردن بوده. نیت خیر همیشه قابل تقدیره البته...



۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

Best ever cartoon



۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

...



فقط به پایان داستان "جوجه اردک زشت" امیدوارم...

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

مگا پیکسل

امروز برای کاری در مورد سرویس اینترنت زنگ زدم شرکت مربوطه...
آقای پشت خط پرسید که شما از کدوم سرویس استفاده می کنید. گفتم که از سرویس فلان. دوباره پرسید از چند "مگا پیکسل" این سرویس!
گفتم من دوربین نمی خوام بگیرم. مگا پیکسل برای اینترنت نیست... باز توضیح داد ببینید یک ماهه داریم 3 مگا پیکسل... 3 ماهه داریم...
به قول این وبلاگ مملکته داریم؟


۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

..



...



sms منتشر نشده

3 شنبه، طبق پیش بینی های accuweather.com باید بارون می اومد...
خبری نبود تا آخر شب. با همون رعد و برق های اول برق رفت. این برق رفتن بعد از بارون یک سنت دیرینه است که ربطی به عتیقه بودن سیم کشی برق شهر و این حرفا نداره، اگر برق هم نرفت خودمون چراغ ها رو خاموش می کنیم و عصبانی می شیم چرا موبایل رو شارژ نکردیم!

بعد از ظهر برای خرید بیرون رفته بودم و وقتی برگشتم خیلی خسته بودم. برای همین یه شیر قهوه گنده تلخ بلک خشن خوردم تا یه چپتر رو حتما تمام کنم و بعد بخوابم.
همین که نشستم و شروع کردم، برق رفت. باید چی کار کنم؟
چشمام از همیشه بازتر بود. از قهوه و از صدای بارون...
تنها کاری که می تونستم بکنم این بود که برای * مسیج بفرستم.
یعنی اول می خواستم زنگ بزنم ولی انقدر بارون پر سر و صدا بود و فاصله زیاد، که می دونستم صدا به صدا نمی رس و به یه مسیج فرستادن قانع شدم. این پررنگ ها متن مسیج بود، به انگلیسی... مسیج رو نوشتم ولی آنتن برای فرستادن نبود.

پریشب تلفن و اینترنت هم قطع شد. تا امروز بعد از ظهرکه داشتن آنتن adsl طرفای خونه ما رو درست می کردن.
.
تو که بارون اینجا رو ندیدی... رعد و برقاشو که می خواد زمین رو نصف کنه و دلت رو از جا بکنه وهمه جا فلش صورتی می زنن... دتس هاریبل لایک لاو...



۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

...



...



۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

مگر می شه یه موجود بیگناه چند ماه باهات باشه و نتونی دوستش داشته باشی وقتی می بینیش؟
تا دیروز بین اون همه حس انزجار نسبت به قانونی که حکم اعدام سهیلا قدیری و خیلی های دیگه رو می ده و دلسوزی برای اون و سرنوشتش، از اینکه نوزاد 5 روزه اش رو کشته، از زاویه حاد به این کارش نگاه می کردم.
ولی وقتی خوندم که گفته عاشق بچه بوده و نمی خواسته سرنوشتی مشابه خودش پیدا کنه این کار رو کرده...
مگه می شه لگدها و حرکتای بچه رو حس کرده باشه و دوستش نداشته باشه؟ شاید از تنها موجودی که نوازش گرفته و تندی و خشونت ندیده همون بچه بوده...
تو محکوم شدی ولی اونی که تو رو محکوم کرده و جامعه دید مثبتی به بچه تو و سرنوشتش نداره.
شاید کار درستی کردی...

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

از اعماق تحمل کردن ثانیه به ثانیه این روز ها

بله...
پاک شد...!

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

choose the best answer



سنگ نوشته



۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

they don't care about us

در فاصله بین 16 اکتبر، روز جهانی غذا و 20 اکتبر روز جهانی پوکی استخوان، بحث حذف یارانه ها داغ بود و الان هم هست.
همین روز ها بود که اثر حذف یارانه کارخونه های خصوصی شیر و لبنیات خودش رو نشون داد و قیمت شیریک لیتری پاکتی پاستوریزه بیشتر از 2 برابر شد. از 250 به 600
سن ابتلا به پوکی استخوان در ایران مثل چند تای دیگه بیماری غیر واگیر حدود 10 سالی پایین تر از میانگین جهانی است. آمار غیر رسمی و البته معتبر می گه که قد ایرانی ها، به خصوص در مناطق محروم تر داره کوتاه تر می شه.
یارانه شیر که حذف شده قراره چی بشه؟ با چه برنامه ریزی می شه مطمئن شد که اگر این پول هدفمند خورد به یکی خرج خوردن شیر می کنه این پول رو؟
اصلا با تعیین قیمت می شه برنامه ریزی کرد که چی بیشتر سر سفره مردم بیاد.
نه که آموزش بیخود باشه ولی خب نمی شه که تک به تک توضیح داد به همه که ببین! شیر خوبه... ماهی خوبه... پفک بده ... پیتزا بده... بنا به این دلایل معتبرعلمی و اسنادش هم موجود هست!!
یک راه شکل دادن غیر مستقیم عادت های خرید و جهت دادن مردم به سمت سلامت، تعیین قیمت و تخصیص یارانه می تونه باشه که چی سر سفره مردم بیاد...





۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

...




باران شکل تو بود
یک سال سکوت بعد می بارید...




۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

سنگ نوشته

۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

یارانه





۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه

مقابله با تغییرات آب و هوایی با استاندارد

خب این هم یه راهش می تونه باشه...

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

نمی دونم اولیای دم احسان نمی ترسن وقتی رفتن اون دنیا ببینند که احسان و بهنود دارن با هم گل کوچیک بازی می کنند و احسان سرشو پایین میندازه وقتی می بینشون؟

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

بیسکوئت می خورم تا اینو که تو گلوم گیر کرده رو باش قورت بدم...
وقتی بی بی سی فارسی داره سعید شنبه زاده رو نشون می ده که این همه جنوبی و خونگرمه... وقتی با عشق از تاریخ بوشهر و مبارزه با استعمار می گه که وارد موسیقی محلی بوشهر شده. اسم گروهشو گذاشته زار، می گه زار اسم یه بیماری بوده که مردم فقیر گرفتارش می شدند ولی امروز اونایی که نمی خوان خوبی و زیبایی بقیه دنیا رو ببین و فکر می کنند مرکز ثقل دنیا هستن فقر فرهنگی دارند، زار می گیرن... می گه قیافه من هم عربه هم ایرانی هم آفریقایی ولی هیچ کدوم هم نیست. قیافه من تاریخ بوشهره... پسر تو چقدر با حالی با اون لهجه ات...
حالا رفته پاریس و غریبه ها به رقص و نی انبون و سنج و دمامش اهمیت می دن و براش دست می زنن. می گه من می خوام آزاد باشم رها باشم... بیسکوئیت می خورم... چی می شه که یه سرزمین انقدر تنگ می شه؟ بیسکوئیت خوردن نداره؟
ظهر دکتر ج. رئیس دانشکده می گه ما الان 4-5 نفر لازم داریم، ما الان باید فلان کار رو می کردیم ولی تمام کارها خوابیده، داریم از این ور و اون ور می زنیم این چند ساله. ردیف و بودجه برای استخدام نیست. اعتبار نیست... بیسکوئیت دم دستم نیست...
ساعت 5/5 عصر VOA داره با یه آقای سبیلو حرف می زنه. اسمش حاجی مشهدیه. وکیله، وکیل شاملو هم بوده. مثل دبیرای ادبیات حرف می زنه. ادیبانه. جذب حرف زدنش می شم و می شینم. کلامش آراسته است. یک کلمه کم و زیاد نمی گه. یک کلمه به کسی بد نمی گه. حتی به مرتضوی می گه انسان بسیار سختکوشی هست که شاید مجبوره... تصمیم می گیرم مثلش حرف بزنم. اول باید مثلش فکر کنم. فکر کنم طول بکشه تا انقدر بزرگ شم...
توی حرفاش می گه یه دخترش رو توی یه تصادف از دست داده و به این دلیل همسرش اونو مقصر می دونه و طلاق می گیره ولی هنوز دوسش داره و اونو همسر خودش می دونه... بیسکوئیت می خورم و حرف های الکی می زنم... داستان مرگ و جدا شدن های زورکی. جدا شدن های بدون تنفر...
پای کامپیوترم، ... هم هست. از همه چیزایی که قبلا بوده و بعدا خواهد شد دلم می گیره. موبایل بی موقع زنگ می زنه، تمام که می شه می خوام شماره اش رو بگیرم... نمی تونم و بیسکوئیت می خورم تا این که تو گلوم گیر کرده منفجر نشه. بیخوده... بیسکوئیتش کار نمی کنه...
همینجوری دارم می بینم جدید چی اومده روی هارد... کلیپ BellaCiao رو که ایرانی شده رو می زنم... با این که بار چندمه می بینمش ولی باز باید بیسکوئیت بخورم. لعنتی دیگه جواب نمی ده، فقط کالری اضافه است...


۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

نوبلیست صلح ...

مگه نوبل محکمه عدل الهی یا دیوان لاهه است؟ که هی می گن حقش نبود و حرص می خورن... بی خیال بابا، اصلا نوبل صلح رو گذاشتن واسه اینکه سیاسی بشه بعضی وقتا. اتفاقا این بار خیلی جالب شد. این جوریا هم نیست که یه شبه یکی نوبلیست بشه...

...



۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

نوبل شیمی 2009

دیگه داستان جالب شد!
نوبل شیمی امسال هم به 3 نفر دیگه رسیده که موضوع تحقیق و کارشون شیمی نبوده بلکه باز هم بیوشیمی بوده.
جایزه نوبل شیمی 2009 به خاطر مطالعه در مورد ساختمان و عملکرد ریبوزوم مشترکا به Venkatraman Ramakrishnan وThomas A. Steitz و Ada E. Yonath اهدا شد.
ریبوزوم ها ماشین های ترجمه سلولی هستند که اطلاعات ژنتیکی رو از نوکلوئیک اسید ها به رشته های پپتیدی ترجمه می کنند. درست کار کردن ریبوزوم ها نقش مهمی در ادامه حیات هر موجود زندهای از جمله میکروب ها داره. پس مختل کردن کار ریبوزوم ها می تونه هدف دارویی برای رسیدن به آنتی بیوتیک های جدید باشه. شناخت ساختمان و عملکرد ریبوزوم برای رسیدن به این هدف لازم هست.
البته آنتی بیوتیک ها روی بدن ما تاثیر منفی ندارند چون ریبوزوم های ما با میکروب ها متفاوت هست. نه فقط ریبوزوم های ما و میکروب ها متفاوت هستند بلکه ما، موجودات زنده دیدنی و خیلی از ندیدنی ها یوکایوت هستیم و میکروب های مورد بحث پرو کاریوت... و بگذریم!
مسلما موضوع مورد مطا لعه برنده های پزشکی و شیمی 2009 اهمیت "بیولوژی سلولی و مولکولی" رو نشون می ده.
.
.
.

[ فردا جمعه، 9 اکتبر برنده نوبل صلح معرفی خواهد شد.]





۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

نوبل پزشکی 2009

-Elizabeth Blackburn, Carol Greider, Jack Szostak در مورد اینکه کروموزوم های ما چرا در هر بار تقسیم سلولی، کوتاهتر نمی شه تحقیق کردند و جایزه نوبل پزشکی یا فیزیولوژی امسال رو بردند.
در واقع نوبل امسال دیگه پزشکی و یا فیزیولوژی نبوده و تحقیقات پایه سلولی-مولکولی و بیوشیمیایی داشته.
هر کروموزوم از دو رشته تشکیل شده و هنگام همانند سازی بنا به دلایل کاملا فنی و پیچیده، همانند سازی یکی از رشته ها کمی سخت تر هست و به انتهای رشته که رسید دیگه قادر به ادامه همانند سازی نیست و اگر تلومر-انتهای کروموزوم- و تلومراز-آنزیمی که در این فرایند شرکت می کنه- نبودند، از کروموزومهای ما تا الان چیزی باقی نمونده بود.
کروموزوم ها حاوی اطلاعات ژنتیکی ما هستند.
کار این 3 نفر در مورد تلومر و تلومراز که از اطلاعات ژنتیکی ما محافظت می کنند، بوده.
نکته جالب اینکه گفته شده کروموزوم Y، در گذر زمان کوتاهتر شده. این کروموزوم تعیین کننده جنسیت در انسان هست و وجودش در سلول جنسیت مرد رو نشون میده.
ما 23 جفت کروموزوم داریم که یه جفت اون ها "کروموزوم های جنسی" هستند و به خاطر ظاهرشون X و Y گفته می شن.
جفت XX در زن و جفت XY درمرد
نمی دونم این 3 نوبل برده در مورد کوتاه شدن کروموزوم Y چه نظری دارند...


۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

Blog Action Day

یاد پوستر و تم روز جهانی غذای پارسال می افتم... تغییرات آب و هوا و گرم شدن زمین
حتی چند ماه قبل تر، روز و هفته جهانی بهداشت 2008 هم همین تم رو داشت و چند تایی پوستر جالب که چطوری با این تغییرات سلامت انسان به خطر می افته، بدون اینکه بییننده لازم باشه کلی تکست خونده باشه...
فکر می کنم که چرا دیگه امسال خبری از این موضوع نیست؟

ما که اینجا داریم این تغییرات رو بد جوری احساس می کنیم و خاک و خشک سالی هنوز هم ادامه داره.
ولی world blog action 2009 تم تغییرات آب و هوایی رو انتخاب کرده. در 15 اکتبرکه به گفته این سایت یک روز یک موضوع هزاران صدا، قرار هست وبلاگ دارهایی که گلوبال وارمینگ و ... براشون مهم هست، اینجا ثبت نام کنند و 15 اکتبر یه پست در این مورد داشته باشند.
این سایت نوشته که این بزرگترین تغییر اجتماعی در محیط وب هست و امیدوارم که در دنیای واقعی هم نتیجه ای داشته باشه.
مشکل اصلی تولید کننده های گاز های گلخانه های هستند که ظاهرا چین باز هم اول هست و بعد آمریکا.
البته یه خبر نه چندان جدی هم خوندم که ناسا می خواد مدار زمین رو تغییر بده، یه طوری که از خورشید دور تر بشه! اصلا چطوره که خورشید رو دورتر کنیم یا دمای اون روکم کنیم؟
فقط اگه خواستیم بریم طرف خورشید یه جوری حرکت کنیم که شب برسیم!
یه راه سخت دیگه هم برای من اینه که یه روزی که مهم نیست چندم چه ماهی هست برم یه جای دیگه که هنوز بارون می یاد...




۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

Fading Red Tide

"آلفونس گابریل" گفته کویر کسی را که یک بار گرفتار افسونش شده باشد را دیگر رها نمی کند. اگر من بودم در مورد خلیج فارس این جمله رو می گفتم.

کشند قرمز(kashand) یا Red tide که پارسال خلیج فارس رو درگیر کرده بود و حتی به آب های ماهشهر هم رسیده بود، در حال ناپدید شدن هست و 'گفته شده که فقط در آب های هرمزگان هنوز دیده می شه ولی خیلی کمتر. در حد 200 هزار در هر واحد به نسبت بیشتر از یک میلیون که قبلا دیده بودم.
بعد از سفر قشم پارسال و جنگل های حرا، حس عجیبی نسبت به خلیج فارس دارم. شاید اگر کمی بیشتر اونجا بودم مثل غواص توی فیلم Le Grand Bleu دلم می خواست برم و برم... البته تنها همین یک بار نبوده.
بر خلاف تصور خیلی ها، خلیج فارس اصلا به اهواز نزدیک نیست و دیدار ما فقط به سفرهای گاه به گاه محدود می شه!
شندین این خبر برای من خوشحال کننده بود. ولی خب نمی شه خوش بین بود که کاملا خطر رفع شده. همونطور که اینجا نوشته در دمای بالا رشد جلبک ها کم می شه که شاید با سرد شدن هوا دوباره به حالت اول برگرده...
جدای کشند قرمز در جنوب، دریای خزر هم مدتی است با یک شکوفایی جلبکی-Algal Blooms- دیگه مواجه شده که Nodularia، یک جلبک تک سلولی سبز آبی، مسئول اون هست.
اگر این فیتو پلانکتون ها انقدر مهربون باشند که توکسین تولید نکنند، به خاطر جمعیت زیادشون، اکسیژن محلول در آب رو کم می کنند و زندگی بقیه رو خفه می کنند.

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

2009 World Heart Day


نمی دونستم...!
فکر می کردم که این یکی هم بیشتر برای مرد هاست...
تا امروز که روز جهانی قلب هست و داشتم می گشتم توی سایت های مرتبط دیدم.
البته بیماری های قلبی و عروقی که بزرگترین قاتل، هم برای مردان و هم زنان هست-حدود 17/1 میلیون نفر در سال- ولی اینجا نوشته که این مورد بیشتر از سرطان و سل و ایدز و مالاریا، روی هم، باعث مرگ زنان شده.
برای همین هم فدراسیون جهانی قلب یک کمپین راه انداخته، Go Red، که بتونه آمار مرگ و میر و نا توانی های بعد از حمله و ... رو در خانم ها کم کنه.
گفته هم که این یه لباس قرمز نیست بلکه یک هشدار قرمز هست!
و سفارش کردند به ورزش و زندگی پر تحرک و وزن نرمال و سیگار نکشیدن و کنترل کلسترول و میوه زیاد خوردن و...
و اگر من بودم یه نکته دیگه رو هم اضافه می کردم.
علائم بیماری های قلبی عروقی هم در خانم ها متفاوت از آقایون هست. بیشتر درد قفسه سینه و تنگی نفس وخستگی بی دلیل و تهوع رو تجربه می کنند.
احتمال تشخیص ندادن و درمان نکردن در خانم ها بیشتر هست بس که حقشون نادیده گرفته می شه، حتی از طرف خودشون!
فقط چیزی که هست من می ترسم در مورد Go Red حرفی بزنم! مخمل و اینا...!




۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

آنفولانزای خوکی یا هر اسم دیگه

دیروز، دانشگاه یه برنامه باز آموزی در مورد آنفولانزای H1N1 بود.

آنفولانزا 3 نوع A و B و C داره که زیر شاخه های اولی از همه جدی تر و خطرناک ترهستند.
این H1N1 جزء گروه A هست.
انفولانزای حاصل فقط یک بیماری حاد تنفسی هست که البته می تونه کشنده باشه.
در این مرحله که ویروس جدید ایجاد شده دیگه خوک نقشی نداره و مساله انتقال بسیار راحت و سریع انسان به انسان هست و همین مورد باعث شده که پاندمی ایجاد بشه.

عربستان ظاهرا دلش نمی خواد که دیگه موارد جدید ابتلا رو به سازمان ملل گزارش بده! با وجود اینکه در منطقه EMRO سازمان بهداشت جهانی که ما هم اونجا هستیم تعداد موارد ابتلای عربستان از همه بیشتره.
بیش از نیمی از افراد بیمار در ایران، بعد از سفر حج مبتلا شدند ولی الان ویروس در گردش افتاده و دیگه مهمترین راه انتقال تماس با افراد بیمار هست و نه سفر به کشورهای دیگه.

در ایران بین 10 تا 24 میلیون نفر مبتلا خواهند شد. از این تعداد نیم تا یک و دو دهم میلیون نفر احتیاج به بستری شدن در بیمارستان دارند و 100 تا 245 هزار نفر آمار مرگ و میر هست که پیش بینی شده در ایران که رقم قابل توجهی هست.
معمولا احتیاجی به بستری شدن نیست.


مهمترین راه انتقال هم که از راه ترشحات ریز بینی و دهان هست (ساده ترین راه ممکن!).
البته هر سرما خوردگی رو نباید اشتباه گرفت با این آنفولانزا.
تب شدید بالای 38 درجه و گلو درد مهمترین علامت هستند. با وجود این علائم و یکی دو مورد دیگه از علائم معمول بیمار برای تشخیص های بالینی و آزمایشگاهی ارجاع داده می شه.
تنها نوع آنفولانزاست که علائم گوارشی هم داره مثل اسهال و استفراغ و تهوع.
بر خلاف نوع شایع فصلی، افراد جوان تر بیشتر در معرض خطر هستند که به دلیل فعال تر بودن این افراد در جامعه و بیشتر بودن احتمال افراد جوان در دانشگاه ها، خوابگاه ها و مدارس و ... است. و به همین دلیل طبق آمار WHO، تا الان مردها حدود 67% و خانم ها 23% ،به تفکیک جنسیت، مبتلا شدند.

فقط قضیه به هیچ وجه سیاسی و مثلا به دلیل کم کاری های قبلی نیست که این بیماری داره به سرعت ایران رو درگیر می کنه و ...
اصلا دلیل پاندمیک شدن
H1N1 که در " 2 واحد اجباری اپیدمیولوژی" نوشتم، سرایت بسیار سریع این بیماری است. طوری که از مارچ امسال تا الان وارد فاز 6-5 شدیم.
ولی خب مسلمه که درشرایط با ثبات و آروم بهتر می شه با بحران مقابله کرد و الویت رو به همچین مساله ای داد.
کافیه که در یه جمع سر صحبت در مورد آنفولانزای خوکی باز بشه تا انواع و اقسام داستانها و خاطرات و باورهای نادرست و بشنوی.
فلانی داشته می مرده از آنفولانزا، دکتر گفته شانس آوردید نوع B نبوده وگرنه می مرد! آنفولانزای A خطرناک نیست خیلی! و ...





۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

وقتی کامنتینگ فیلتر می شه...

خب تا الان من نتونستم نظرات مربوط به پست پایین رو منتشر کنم. فیلتر شده! فعلا فیلتر شکن هم در اختیارم نیست...
ولی این نظر رو بد ندیدم همین جا یه توضیح در موردش بدم.

نظر این بود: "اینجا یه فیلم مستند راجع به این بیماری دیدم. دکتری هست که بدون دارو و فقط از طریق رژیم غذایی مخصوص بیماران رو درمان میکنه طوری که دیگه به دارو احتیاج ندارن. البته متدش هنوز از طرف اداره بهداشت تایید نشده ولی مریضاش کلی شنگول و خوشحالن."

این ذهنیتی هست که برای دیابتی ها ممکن پیش بیاد. که با رژیم و بعضی ها با رژیم و ورزش و یا داروی گیاهی می شه دیابت رو کنترل کرد.
هالی بری، بازیگر دورگه هالیوودی که از 8 یا 9 سالگی دیابت داشته و البته نوع یک، چند سال پیش اعلام کرده بود که دیگه با رژیم و ورزش بر دیابتش غلبه کرده و نمی خواد دیگه انسولین و یا هر داروی دیگه ای مصرف کنه. به عنوان یک الگو ، از این خانم انتقاد هایی شد...
هدف در درمان دیابت، کنترل خوب دیابت هست. با دیابت هر روز و هر لحظه باید روبه رو شد.
برای کنترل خوب، دارو درمانی، تغذیه، ورزش، کنترل همیشگی قند خون، همه با هم باید مورد توجه باشند.
من سر کلاس شکل یه صندلی چهار پایه رو نشون می دم و اسمش رو می ذارم صندلی کنترل خوب.
هر کدوم از پایه هاش یکی از اون عوامل بالا ست.
و هر کدوم که نباشه یا کوتاهتر باشه دیگه صندلی کنترل خوب ما به درد نمی خوره!
و چون داروی گیاهی و عطاری پایه نداره، پس اصلا فکر نمی کنیم در موردش!
البته به جز واقعیت هم چیزی نگفتم.
این هست که اصراری ندارم چون تغذیه خوندم بگم که فقط تغذیه و دیگر هیچ...
برای دیابت نوع 1 انسولین لازم هست. چون فقط قند خون رو پایین نمی یاره. علاوه بر گلوکز، آمینو اسید ها رو هم می فرسته داخل سلول ها و ...
شاید در دیابت نوع 2 با رژیم و ورزش بشه کنترل کرد. ولی دارم تصور می کنم که تمام زندگی فرد دیابتی تحت تاثیر رژیم بسیار ویژه غذایی و برنامه ورزشش بشه که نمی تونه یه بار ولش کنه.
قرار هست مواد غذایی رژیمی بخوره که مورد تائید نیست؟
این فرد می تونه با گرفتن دارو خیلی راحت تر و ایمن تر زندگی کنه.
بنابراین من به پزشک بودن کسی که این نظر رو داره خیلی مطمئن نیستم!
و تا الان هم ندیدم از طرف مرجع معتبری مثل FDA یا WHO تائید بشه.

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

منشی ما کور رنگی داره...

چند هفته پیش تلفنی خبر دار شدم که انجمن دیابت اینجا کمی در ادامه فعالیتش اختلال ایجاد شده.
هم خوشحال شدم هم ناراحت...
ناراحتی که مشخص هست برای چی بود. به کلاس های انجمن عادت کرده بودم و دیابتی هایی که سر کلاس پر از سوال بودند.
خوشحالی هم ...
چند روز پیش، دوباره تماس گرفته شد که برای یک جلسه مهم ساعت 12:30 امروز در محل جدید باید باشم.
تقریبا بعد از 6 ماه بودن و نبودن، باز باید می رفتم.
بگذریم از آدرس دادن خانم منشی که کلی دور بیخود زدم. خانم منشی تنها موجود روی زمینه شاید، که آدرس سر راست ازیه خیابون اصلی رو، از انتهای دیگه یه خیابون فرعی همون خیابون مورد نظر می گه و بگذریم که بعد از پیدا کردن خیابون، کلی دنبال در قرمز توی گرما می گشتم که منشی گفته بود. نهایتا از یه در سفید که فقط گل روی در و دستگیره قرمز بود اومد بیرون...
همه یکی یکی اومدند...
چقدر دلم برای همه تون تنگ شده بود!
تو از همه بیشتر آقای رژیمی!
البته قبلا به این نتیجه رسیده بودم که وقتی دوره یه چیزی تمام شد، دیگه نباید برگشت. اگه انقدر کشش داشته باشه اصلا تمام نمی شه...
آقای رژیمی باز داشت برای خودش و فروشگاه مواد غذایی رژیمی اش تلاش می کرد و این موجود خاصیت عجیبی داره واسه این که همه چیز رو به فروشگاهش برسونه.
این دفعه داشت با دکتر بحث می کرد که داروهای گیاهی بهتره. دکتر داشت می گفت که ولی اینا عوارض جانبی شون کاملا شناخته شده نیست و... آقای رژیمی گفت که مثلا متفورمین یه خاصیت داره که شناخته شده است و آزمایش شده
دکتر: بله درسته، برای همینه که می گیم ...
آ.ژ: خب ولی این گیاه ممکن هزار خاصیت دیگه داشته باشه
یک درصد هم احتمال نداده بود که ممکنه یه ضرر داشته باشه که برای دیابتی می تونه عوارض بدتری داشته باشه به نسبت غیردیابتی.
البته یکی از اون هزار خاصیت می تونه برای فروشنده باشه...
آ.ژ یکی از دلایل خوشحالی من از تعطیلی انجمن بود.
یا اینکه برای چاپ پوستر، برای روز جهانی دیابت اصرار داشت که بالا و پایین پوستری که IDF برای دانلود و پرینت گذاشته، خدماتی که انجمن دیابت ارائه می ده، چاپ بشه.
و کلا ایده هایی که می داد منو یاد فیلم مارمولک انداخت. یاد پوسترهای بدوی که مشاور تبلیغاتی کاندیدای نمایندگی اون شهرستان تهیه کرده بود.
همه آدمای جلسه ... دلم برای همه شون تنگ شده بود!
صحبت از برنامه و شعار روز جهانی دیابت امسال شده بود که این بار نوبت دکتر ا. بود. یواشکی از من پرسید شعار چی می شه به انگلیسی؟
گفتم مگر اونا هم شعار می دن؟ فکر نکنم با ترجمه لفظ به لفظ چیزی گیر بیاد. بنویس world diabetes day 2009 و بده گوگل!
سایت IDF هم هست که...
و بعد رفت سراغ اینترنت.
بعد از چند دقیقه صدا کرد همه رو که پیدا کردم.
یه عکس کوچیک مخصوص وب که توی سایت بود رو می گفت.
دکتر م. هم با خوشحالی گفت یه پرینت بگیریم بدیم برای چاپ پوستر.
پرینت سیاه و سفید اون عکس کوچیک، در حد A4 چیز معرکه ای شده بود!
دکتر ا. می گفت چاپخونه فلان می تونه برای ما درستش کنه! دکتر جون، لینک pdf که گفته برای پوستر که کمی پایین تر بود!
هنوز برنامه روز جهانی دیابت پارسال یادم هست.
سالن پر از پوستر و پلاکارد پای قطع شده و نگذاریم کودکان از دیابت بمیرند و نابینا شوند، بود.
حسی که به بیننده منتقل می شد فقط ناامیدی و ترس بود. هرچند که 2 روانپزشک دعوت شده دقیقا به این نکته اشاره کردند.
یکی از جلسه های بعد از این مراسم پر شکوه، مادر یه پسر بچه دیابتی می گفت که اون روز من و مادر یک بچه دیابتی دیگه رفتیم یه گوشه گریه کردیم. برنامه ای که قرار بود جهت اطلاع رسانی باشه، فراری داده بود...
اگر IDF و WHO می فهمیدند با شعار ها و پوستر هاشون چی میشه، حتما راحت تر می تونستند علت جواب ندادن و یا خوب جواب ندادن برنامه هاشون رو بفهمند.
آ.ژ محترم، دیابتی بیشتر به آگاهی و تامین هزینه احتیاج داره نه غذای رژیمی و داروی گیاهی که توی هیچ منبع و مرجعی تائید نشده
خدای من... من دیابت ندارم. فقط از دور می بینم. شاید کمی نزدیک تر. می ترسم که نکنه فقط یه سابجکت بشه این اسم برای مشغول کردن من.




۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

مبارزه با ویروس ها


ویروس ها مرز بین موجودات زنده و غیر زنده هستند. فقط در شرایط مناسب تکثیر می شن ظاهرا تا امروز، بشر نتونسته با ویروس ها مبارزه کنه و از شر بیماری هایی که ایجاد می کنند رها بشه. شاید ویروس واریولا، مولد آبله تنها استثنا باشه که ریشه کن شده. [در مورد آبله اینجا رو هم ببینید]
ایدز، انواع هپاتیت، زگیل، تب خال و همین آنفولانزا همه منشاء ویروسی دارند.
ویروس ها جدای از بیماری که ایجاد می کنند، سبب بروز برخی از سرطان ها هم هستند. مثل نقش ویروس پاپیلومای انسانی (HPV) در ایجاد سرطان دهانه رحم که شناخته شده است و واکسن HPV و در واقع این سرطان در چند کشور در دسترس هست.
از همه بدتر اینکه ساخت واکسن برای ویروس ها کار راحتی نیست. چون مدام در حال تغییر ظاهر هستند.
ویروسی که پاییز یا زمستون سال پیش سبب آنفولانزای شما شده، همونی نیست که امسال احتمالا ممکنه شما رو درگیر کنه. برای همین واکسن آنفولانزا هر سال تغییر می کنه و یک بار واکسیناسیون برای چندین سال ایمنی نیست .
ولی در مورد آنفولانزای A ...
سازمان بهداشت جهانی، اوائل اگوست، گزارشی در مورد تهیه واکسن آنفولانزای A داده.
تا 6-5 ماه دیگه اولین سری این واکسن ها در دسترس هست.
این زمان برای این هست که فرایند تولید واکسن جدید، مراحل مختلفی رو باید طی کنه که هر کدوم از این مراحل ممکنه بیشتر از یک ماه طول بکشه. این مراحل از گرد آوری نمونه های ویروس از تمام دنیا تا تولید و دسترسی برای تمام مردم کشورها طول می کشه.
لینک بالا این مراحل رو کاملا توضیح داده.
واین جدول مراحل کار و زمانبدی لازم رو نشون داده:



Key: The arrows with dotted lines preceded by non-broken arrows indicate the time period required for the first time an activity is done (non-broken arrow line) that is then repeated (dotted arrow line). The solid lines signify that the activity takes place within a finite period.



* لینک های داده شده واقعی است و اصلا جنبه تزئینی ندارد!
*از مطالب گفته شده امتحان گرفته خواهد شد!

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

تجزیه جادوی شب...

اگر رهگذر همین حوالی و لینک های دور و بر هستید، باید کافه چی رو بشناسید. کافه چی پرسیده که شبها چه اتفاقی می افته که آدم مهربون تر و احساساتی تر می شه و مثل اینه که یه جفت استامینوفن کدئین رو با هم خورده باشه...
راست می گه!
ولی بر خلاف نظر ایشون که از پزشک ها و بیو لوژیست ها انتظار جواب ندارند و به نیچه و فلاسفه دایورت کردند این مساله رو، دقیقا این حالتی که کافه چی گفتند به دلایل کاملا فیزیولوژیک هست.
بعد از غروب، ترشح کورتیزول در بدن کم می شه. این هورمون در ساعت های اولیه صبح بیشترین غلظت رو در خون داره و هدفی جز این نداره که فرد رو در حالت Fight and Flight یا همون جنگ و گریز قرار بده و آلرت تر کنه فرد رو.
برای اینکه از صبح باید بجنگی تا مثل اجداد نئونادرتال گرامی زنده بمونیم! حالا با سنگ و چوب که نه...
کورتیزول یه هورمون استروئیدی هست. مشابه ترکیباتی که آمپولش توی باشگاههای بدن سازی به وفور پیدا می شه.
یکی از عوار ض جانبی این ترکیبات پرخاشگری و پایین اومدن قدرت تحمل و خروس جنگی شدن هست.
کافه چی راست می گه قدرت تحمل ما شب ها بیشتره...
ساعت فیزیولوژیک بدن از این نمونه ها زیاد داره.
حتما پیش اومده شبای امتحان که بیدار مونده اید با اومدن صبح، خوابالودگی هم کمتر شده؟
شاید بد نباشه گفتن این که اونایی که شب بیدار یا Night Owl هستند، یک روال طبیعی رو به هم میزنند.
این تنها نیست البته...
ملاتونین هم هست. ملاتونین یه هورمون دیگه است که از هیپوفیز ترشح می شه و در خواب و بیداری و فرایند های تولید مثلی به خصوص در جانوران نقش داره.
ترشح این یکی با نور روز مهار می شه و در تاریکی شب بیشتر.
خواب آلودگی بهار رو هم به این هورمون نسبت دادند.
بگذریم از این که خاصیت آنتی اکسیدانی و ضد سرطانی داره و به همین دلیل اونایی که شب بیدار هستند بیشتر در معرض سرطان هستند. آمار سرطان سینه در خانم های پرستار که شب کاری های بیشتر دارند، به طور معنی داری بالاتره...
فرم خوراکی این هورمون خواب آور برای افرادی که سفرهای هوایی طولانی دارند و معمولا چند روز اول قاطی هستند استفاده می شه.
ولی به عنوان آرام بخش و خواب آور تنها در همون باشگاه های بدن سازی و... ظاهرا رواج داره، چون سال هاست که ثابت شده در کنار خواب کننده بودن، مابقی اثراتش رو هم نشون می ده!
کافه چی عزیز! همه ما داریم این عامل جادویی رو...
ولی من هیچ چیزی رو جادویی تر از بیولوژی و بیوشیمی و فیزیولوژی ندیدم...

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

2 واحد اجباری اپیدمیولوژی

پست قبلی، نوشتم که پاندمی آنفولانزا و این که مرتب این کلمه شنیده می شه... به نظرم اومد که شاید این توضیح بد نباشه:

در اپیدمیولوژی درگیری افراد با بیماری ها به چند شکل تعریف می شه:

1- Sporadic یا تک گیر

2- Endemic یا بومی
بیماری های اندمیک به دلیل شرایط جغرافیایی و محیطی خاص هست و همیشه در جمعیت اون بوم پایداری و شرایط ثابتی داره و تعداد موارد مبتلا در دوره های زمانی تغییرات قابل توجهی نداره. شاید آشناترین نمونه گواتر اندمیک باشه که در مناطق کوهپایه ای ایران دیده می شه. یا مالاریا در آفریقا

3- Epidemic یا همه گیری
به بروز هر بیماری یا عاملی که سلامت انسان رو به خطر بندازه، به حدی که فراتر از انتظار باشه اپیدمی گفته می شه.
مثل شیوع چاقی یا سرطان در بعضی جوامع

تعداد موارد بروز، که اپیدمی شدن رو نشون می ده برای هر بیماری متفاوت هست.
در ایران، فلج اطفال و یا آبله ریشه کن شده. پس گزارش حتی 5 مورد از این بیماری ها اپیدمی تلقی می شه ولی در مورد سرماخوردگی نه

4-جهان گیری یا Pandemic
به وضعیتی گفته می شه که یک بیماری ، در یک بازه زمانی کوتاه به کشور ها و قاره های دیگه منتقل بشه.
همونطور که
اولین مورد ابتلای آنفولانزای A در ایران یک نوجوان 16 ساله مقیم آمریکا بوده که به ایران سفر کرده.
سازمان بهداشت جهانی ویژگی هایی رو برای پاندمیک بودن یه بیماری تعیین کرده.
اینکه در یک جامعه به صورت ناگهانی بروز کنه و بر خلاف بیماری های اپیدمیک، بیماری پاندمیک حتما باید قابل سرایت و عفونی باشه. بیماری غیر مسری مانند سرطان، بر خلاف سخت تر بودن و کشنده تر بودن بیماری، هیچ وقت پاندمیک محسوب نمی شه.
بیماری پاندمیک به راحتی همه افراد رو درگیر می کنه. آنفولانزای A از طریق عطسه و سرفه و ذرات ریز ترشحات بینی و دهان به فرد سالم منتقل می شه
و اینکه افراد رو به طور جدی درگیر بیماری خواهد کرد.
.
.
.
[ از همین جا به آقای دکتر سوری، استاد محترم اپیدمیولوژی دوره ما، سلام می کنم! نمره های من ارتباط مستقیمی با خوبی استاد و کلاس استاد مربوطه داشت و طبیعتا بیشتر نمره های من خوب نبود! ولی اپیدمی رو، که نصف کلاس افتادند، با اختلاف زیاد از نفر بعدی، بالاترین نمره کلاس شدم. ولی این خاطرات خوب خیلی تکرار نشد...!]

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

بچه ها مواظب باشید...

واژه آنفولانزای خوکی یا H1N1 یا آنفولانزای A رو این روزها زیاد می شنویم.
آنفولانزای خوکی به این دلیل که این "گونه" ویروس در انسان و خوک بیماری زاست.

البته همه این ها تعاریف جداگانه ای دارند ولی مهم اینه که یک بیماری هست که سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده بیشتر از 2 میلیارد نفر رو درگیر خواهد کرد.
این ویروس-
(Swine influenza virus (SIV- سال 1918 به صورت پاندمی وجود داشته و دوباره قراره پاندمیک یا جهان گیر بشه.
پاندمی H1N1 در راه است. کسی دقیقا نمی دونه قراره چه اتفاقی بیافته.
تحقیقات برای رسیدن به واکسن این بیماری در حال انجام هست ولی به دلیل امکان ایجاد گونه جدید، ساخت این واکسن، مثل ساخت واکسن هر نوع دیگه آنفولانزا سخت هست.
فعلا رعایت وسواسانه بهداشت فردی و دست شستن بعد از لمس وسایل عمومی مثل میله اتوبوس و کیبورد و موس دانشگاه و محل کار و نگه نداشتن دستمالی که برای عطسه یا آبریزش بینی استفاده شده و بی خیال شدن روبوسی های غیر ضروری شدن و... فعلا از همه مهمتر و قابل دسترس تر هست.
گفته شده که این پاندمی حدود 2 سال ادامه خواهد داشت.
فعلا نزدیک 150 نفر در ایران مبتلا شدند...



۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

...




هفته نامه شرق-18 خرداد 86- صفحه3 (سون آپ)

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

من باکتری نیستم

بچه که بودم فکر می کردم چشم و گوش و کلا حواس پنجگانه همه آدم ها با هم فرق داره. یعنی در ساده ترین حالت رنگ هایی که من می بینم با رنگ های یه نفر دیگه تفاوت داره. مثلا سبز من خردلی یکی دیگه است. من یاد گرفتم به یه رنگ بگم قرمز به یکی دیگه آبی، ولی دوست من به همون رنگی که من می گم آبی می گه قرمز و بر عکس و خدا می دونه که این در اصل چه رنگی هست.

برای پیچیده تر شدن قضیه گاهی شک می کردم که اصلا در مغز بقیه رنگ تعریف شده باشه.

همینطور صدا و...

شاید اونی که من دارم می بینم و خیلی عصبانی داره با اون یکی حرف می زنه حتما داره مهربونی می کنه و طرف مقابل هم جواب مهربونی های اون رو یه مدلی میده که در سیستم من عصبانی و خشن تعریف شده.

نتیجه تمام اینها این می شد که فکر می کردم هر کی یه دنیای متفاوت داره برای خودش.

من در این مورد نمی تونستم با کسی حرف بزنم چون مطمئن نبودم چی به گوشش می رسه و جوابی که می ده چی توی مغز من معنی می شه.

راستش احساس سرد و بدی بود که فکر کنی نه فقط تو بلکه همه تنها هستند و باید دنبال یه نفر بگردی که شبیه تو احساس کنه و حالا چطوری پیداش کنی...

بعضی وقتا خسته می شدم از بس خوشی من، یه مدل ناخوش برای یه نفر دیگه معنی می شد و نا خوشی من، طرف مقابل من رو خوشحال می کرد و یا حداقلش ناخوش نمی کرد ... شاید اون داشت عکس العمل مناسب نشون می داد و مغز من بد ترجمه می کرد...

الان دیگه اون طوری فکر نمی کنم.

ولی مطمئنم که هر کی یه دنیای کاملا متفاوت داره. انقدر متفاوت که شاید تا آخر عمرت نه می تونی بشناسی و بفهمی دنیای یه نفر رو که خیلی بت نزدیک هست و نه اینکه شناخته می شی و نه فهمیده می شی. نهایتا اگر فهمیدی یا فهمیده شدی هم دنیای هیچ کس عوض نمی شه. فقط اصطکاک کمتر می شه.

تنها می تونم برای خودم و برای همه آرزو کنم دنیای همه دوروبری هاشون، تا حدود 50 درصد، شبیه دنیای خودشون باشه.

دوست خوبی با یه sms به من یادآوری کرد که نزدیک ترین انسان ها به یکدیگر مسافران اتوبوس اند.

البته شکایتی ندارم. آخرین گونه زیستی که دانشمندان فهمیدند که تا 80 درصد دنیای شبیه به هم دارند، گوسفند های مرینوس یک دامداری در استرالیا بوده.

تحقیقات در مورد یکسان بودن دنیای جانداران شبیه سازی شده تا الان جواب مثبتی نداشته. مثل گاو بنیانا و والدی که از اون یه سلول گرفتند. بنیانا بر خلاف کودکی والدش شیر کاکائو رو بیشتر از شیر دوست داره

حتی یه کلونی E. coli هم تک تک باکتری هاش شبیه هم نیستند و حتما در تعامل با محیط کشت و دمای انکوباتور و هزار فکر عجیب غریبی که به مغز محققینی که در طی سالیان گذشته پایان نامه و تحقیق بیرون دادند متفاوت عمل می کنند.

خب البته من یکی نمی تونم منکر این باشم که محیط و افراد و موقعیت هایی که برای افراد دیگه بی تاثیر بوده دنیای من رو نساخته باشند.

ولی ترس من از اینه که بعضی ها دنیای بقیه رو به نفع خودشون می سازند. از اول طوری برنامه می ریزند و بقیه رو پروگرام می کنند که به موقع و با دادن چند ورودی ساده جواب دلخواه رو بگیرند.

و از اونایی که دیدشون به جامعه در حد یه پتری دیش هست که محیط کشت برای قشنگی باید از نظر چند آمینو اسید و گلوکز محدود باشه.

این مدت به این فکر می کنم که جامعه شناسی چه رشته مهمی هست.


*لینک هایی که دادم، جدی نیست و جنبه تزئینی دارد!

۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

روز جهانی جمعیت 2009


امروز، 11 جولای، روز جهانی جمعیت هست.
امسال محوریت فعالیت ها بر زنان و دختران متمرکز شده.
صندوق جمعیت سازمان ملل قضیه بحران مالی اخیر جدا نمی دونه و سرمایه گذاری در بخش سلامت و آموزش زنان و دختران رو برای مقابله با مشکلات متعاقب این بحران مثل فقر رو لازم دونسته.
شعاری هم که برای امسال انتخاب شده و هدف برنامه ها و سیاست ها رو تعیین می کنه "مقابله با فقر : دختران آموزش دیده" است.
قبلا، در جایی دیگه، خونده بودم که برای کنترل جمعیت موثرترین راه، بالا رفتن تحصیلات دختران هست.
البته دعوا روی فوق لیسانس و دکترا نیست.
همون سواد خوندن و نوشتن و ادامه تا حد دیپلم برنامه کارسازمان های مربوطه است.
یاد درس های دانشگاه افتادم...
که آخر خیلی از مسائل بهداشتی و سلامت به زنان ختم می شد.
اینکه هدف اصلی در آموزش تغذیه "زنان" هستند.
و چه کاری ریشه ای تر از بالا بردن سطح آگاهی های زنان.

...





۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

مشاغل سخت

سازمان بهداشت جهانی به یک سری شغل ها می گه سخت و زیان آور. این شغل ها به مشاغل 3D هم معروف هستند که ربطی به تعداد ابعادشون نداره و 3 حرف اول Dirty, Difficult,Dangerous هست.
مثل کارگر های معادن و... (10 تیر هم روز صنعت و معدن هست)
یا کاری مثل کار من و باور اینکه یه خانم 130 کیلویی میاد و می گه به جز آب هیچی نمی خورم!
یا وقتی یه مامان برای بچه لاغر مردنی اش اومده و اصرار داره که هیچ کوتاهی نمی کنه و همیشه بهترین تغذیه رو فراهم می کنه و پسته و ... ولی بچه وسط مراسم خالی بندی، گوشه مانتوی مامانش رو می گیره و می گه بریم دیگه من گشنه ام شده. و مامان هم بعد از چند بار پشت گوش انداختن نهایتا یه بسته که اسما شکلاته و رسما junk هست می ده به بچه.
باور کردن این صحنه ها سخته!
ولی این چند روز فهمیدم که گوینده خبر صدا و سیما بودن رو هم باید به این مشاغل 3D اضافه کرد.


۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه

ببین، گلشیفته فراهانی عزیز من از تو خوشم نمیاد دیگه!
نه واسه اون لباس عجیب و غریبی که برای رد کارپت مجموعه دروغ ها پوشیده بودی، برای دروغی که به ممد فیلم دایره زنگی که توی فیلم درباره الی، یه سر اومده بود بازی کنه گفتی و دوباره به همش ریختی...
آخه این بینوا تو هر فیلمی می ره باید دروغ بشنوه؟
.
.
.
(به نظر شما چند سال طول می کشه تا یکی مثل اصغر فرهادی توی سینمای ایران پیدا بشه که وقتی فیلم هاشو می بینی سردرد بگیری؟)

۱۳۸۸ فروردین ۲۹, شنبه

آدام، اولين ربات دانشمند


جالب ترين خبري كه اين مدت شنيدم خبر اولين ربات دانشمند بود.
آدام در زمينه ‍ژنتیک وبيوشيمي كار مي كنه.
اين ربات يك آزمايشگاه
پيشرفته در اختيار داره. اين فيلم رو ببينيد...
خب حالا درسته كه آدام مي تونه آزمايش هاي وقت گير ‍ژنتیک رو سريع تر انجام بده و حتي مي تونه نظريه هم بده و نظريه اش رو آزمايش كنه ولي اگه خيلي بلده بياد كنكور بده و اگه خيلي راست مي گه كنكور ارشد بده ولي مطمئنم كه براي دكتري هنگ مي كنه!
دوست داشتم فرصت بيشتري براي نوشتن
در مورد آدام داشته باشم...



۱۳۸۸ فروردین ۸, شنبه

climate changes

چند وقتی نیستم...

۱۳۸۸ فروردین ۳, دوشنبه

بومیایی-2

22 مارس روز جهانی آب بوده، به این مناسبت بد نیست نگاهی به این خبر بندازید. البته آبادان و خرمشهر خیلی وقته که دیگه به اسم ها شون ربطی ندارند و با این شرایط بدتر... آبادان و خرمشهر!
در مورد EC آب هم اینجا رو ببینید.
و کارون هم که همیشه این موقع از سال پر از آب بوده و تقریبا توی زمستون حتما انقدرپر آب می شد که جاده ساحلی بره زیر آب و 2-1 روز بعد یه تیکه آسفالت کج و کوله بیاد بیرون این روزها قابل پیاده روی شده! من تجربه اش رو دارم!
اینکه این ها ربطی به انتقال آب کارون از سرچشمه هاش، به قم و کرمان و این ور و اون ور داره هرچی شما بگید دیگه...

موش و ماز


ارتباط موش ها و مازها احتمالا برای همه آشناست.
پارسال- چه زود سال 87 شد پارسال!- سال موش بود. اینو دیروز که داشتم تقویم جدید رو نگاه می کردم کشف کردم!
با کشف این مهم (!) این اومد توی ذهنم که 87 برای من مثل یه ماز سخت بود و از اون جایی آغاز و پایان سختی ها قرار نیست با هیچ تقویمی هماهنگ باشند، هنوز این ماز من تمام نشده...
شاید اگر موش بودم دیواره های ماز رو می جویدم دیگه...!

...


امروز تولد بعضی هاست!


۱۳۸۷ اسفند ۲۹, پنجشنبه

سال نو مبارک!

۱۳۸۷ اسفند ۲۸, چهارشنبه

بومیایی-1

بومیایی عنوان تمام پست هایی است که بیشتر در مورد اتفاقات اهواز و دور و بر هست و شاید برای ساکنین این اطراف جالب باشه و نماها و اسم های آشنایی داشته باشه...
تمام اتفاقات ریز و درشتی که به دلیل زندگی در این "بوم" برای من و خیلی های دیگه پیش میاد...

*

دوشنبه و سه شنبه دو هفته مونده به عید، میدون شهدا و مسیرهای اصلی بند شده بود.
دلیل این ترافیک سنگین، تحصن و اعتصاب کارگرهای کارخونه لوله سازی بود. آخرین باری که به کارگرها حقوق داده شده بود بیشتر از 10 ماه پیش بود. همین...
روزنامه شرق، چند سال پیش یک مقاله داشت در مورد اینکه اگر قدرت تخیل بالاتری ها کمی کار می کرد اوضاع دنیا از این بهتر بود. البته هدف آقای نویسنده بیشتر حمله آمریکا به عراق بود و عدم توانایی یا نخواستن تجسم فجایع و مصیبت هایی که برای مردم عراق و حتی سربازهای آمریکایی به بار آورده بود...
کمی تجسم و تخیل لازم هست تا بفهمیم 10 ماه حقوق نگرفتن یک کارگر یعنی چی...







۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه

ما این جوری فرهنگ سازی می شویم!!!

چند سالی می شه که چند روز مونده به شروع تعطیلات عید، مرتب از تلویزیون در مورد چهارشنبه سوری و مسافرت و تصادف، هشدار داده می شه.
البته در لازم بودن همچین برنامه هایی جای هیچ شکی نیست وقتی به مناسبت سال نو، بی هوا آتیش بازی می کنیم و میدون جنگ راه میندازیم و می سوزونیم و می سوزیم... یا بی هوا با ماشین می ریم تو جاده و تصادف می کنیم و می میریم و می کشیم...
یکی از برنامه هایی که بیشتر تحمل دیدنش رو دارم و خبری از سر و صورت های بچه گانه سوخته و آدم های پر از خون و کشته شده نیست، برنامه هایی هست که دوربین پلیس دنبال ماشین های خلاف کار راه می افته و بعد از ثبت چند خلاف وحشتناک، پلیس ماشین رو نگه می داره و خلاف های راننده رو می گه و...
قسمت با مزه ماجرا، بهونه هایی هست که راننده ها میارن و آسمون ریسمونی که به هم می بافند!
اتفاقی که امسال افتاده اینه که دیگه از اون داستان های خنده دار و بهونه های مسخره تقریبا خبری نیست و مردم انگار تا این حد یاد گرفتند که حالا که دیگه گیر افتادند، دست کم اسباب خنده دیگران نباشند و یکبار هم که شده قبول کنند که اشتباه کردند!
امیدوارم آمار نجومی تصادفات و مرگ ومیری که بعد از تعطیلات عید منتشر می شه، کمتر از پارسال باشه...

۱۳۸۷ اسفند ۲۱, چهارشنبه

12 روی 8 طلایی


دومین 5 شنبه مارس هر سال روز جهانی کلیه است.

واقعا به جز
Amazing به کلیه هامون چی می شه گفت؟ این همه کفایت در تصفیه خون ما...

البته اگه از من بپرسید قلبی که یه عمر مثل ساعت سویسی کار می کنه(!) یا کبد یا دستگاه گوارش یا پانکراس، لنفوسیت ها و پمپ سدیم پتاسیم و DNA پلیمراز آلفا و ... همه چی Amazing هست!

یک بار به یک بخش کلیه یا دیالیز یک بیمارستان بروید و بعد متوجه خواهید شد که همون" دست به آب" رفتن به ظاهر ساده و بی ارزش چه نعمت بزرگی هست و ما خبر نداریم!
امسال برنامه ها بر روی فشار خون، البته بالا، به عنوان هم یکی از علل و هم یکی از نشانه های بیماریهای مزمن کلیه متمرکز شده.
چک کردن ساده فشار خون، چه در مطب پزشک و مراکز بهداشتی وچه در خانه، از اون جهت با اهمیت هست که در صورت بالا بودن فشار خون ، قبل از بروز عوارض جدی کلیوی، به ما پیش آگهی خواهد داد.
به هر حال کنترل فشار خون بالا در مراحل اولیه، خیلی ارزان تر و راحت تر از زمانی است که فرد مجبور به دیالیز و پیوند بشه.
فقط با کمی تغییر شیوه زندگی... سیگار نکشیدن، کاهش اضافه وزن، تحرک بیشتر


در آخر این جمله که در سایت روز جهانی کلیه اومده بود برای من خیلی معنی دار بود:

WKD encourages everyone to learn more about their amazing kidneys and to raise awareness of the fact that that kidney disease is common, harmful and treatable.

یاد کلاس های دیابت افتادم که گاهی یکی از دیابتی ها اعتراض می کنه که چرا اطلاع رسانی کم هست و شاید اگر زود تر نشانه های دیابت رومیشناختیم یک چشمم رو از دست نمی دادم یا ...
و من فکر می کنم تازه این جا فقط کلاس دیابت هست. این همه اختلالات و بیماری که شاید با اطلاع رسانی بیشتربشه جلوی بروز یا بدتر شدن خیلی از موارد رو گرفت ...

پیش بینی وضع هوا در سه سوت، تضمینی

اینجا، یا هوا آفتابی آفتابی هست یا گرفته. گرفتگی هوا در یکی دو سال اخیر، دلیلی به جز ابر و بارون داره و اون هم به قول گزارشگر های هوا شناسی "پدیده گرد و غبار" هست که تقریبا پیش بینی هر روز و همیشه ما شده...

ولی بدون دسترسی قبلی به اخبار آب وهوا، چه از تلویزیون و یا اینترنت، پیش بینی اینکه امروز که هوا آفتابی نیست تا چند ساعت باز گرد و خاک داریم یا شاید بارون بباره کار هر کسی نیست...


وقتی قراره باز خاک بباره ، با اینکه آبی آسمون دیده نمی شه ولی نمی شه به خورشید نگاه کرد. نفس که می کشی زبری خاک رو می فهمی...


و از همه مهم ترصدای همهمه و هیاهوی گنجشک هاست که مثل همیشه است.



...


ولی اگر قرار باشه بارونی بباره با خیال راحت می شه به آسمون نگاه کرد. آفتاب کمی دست از سر ما برداشته و ابرهای تیره چتر و چادر ما شدند!

و کمی قبل از بارون گنجشک های خونه به طرز باور نکردنی و نگران کننده ای آروم و ساکت هستند و هوایی که به صورتت می خوره خنک و مهربونه!


پیش بینی " بارون" دیروز هم درست از آب در اومد و من روکه تازگی ها این نظریه رو ارائه داده بودم و همین چند قطره بارون- که کاش کمی بیشتر ادامه داشت- روسفید کرد...

هرچند متهم شدم که شاید زلزله رو هم بتونم پیش بینی کنم! همیشه همینطوری بوده! با جنبش های علمی و اصیل این طوری برخورد شده!

۱۳۸۷ اسفند ۱۶, جمعه

فکر های تازه

چطوره یک کار دیگه بکنم؟
نظرتون چیه که وقتی یکی اومد پیش من، به خاطر وزن 90کیلوییش(با قد زیر 160) که مشکل زانو درد و کمر درد هم داره و در سیکل معیوب کم تحرکی و چاقی گیر افتاده براش قرص L- کارنیتین ایرانی بنویسم؟ اونم 200 تا؟
من چی کار کنم که برای افراد فعال جواب می ده؟ چرا یه مدلش رو نساختن که برای افراد بی تحرک باشه؟
اصلا چطوره برای همه بنویسم؟
چطوره یه تراکت پخش کنم که "رژیم اختصاصی برای کوچکی شکم به خصوص لایه پایینی"؟ همون طبقه پایینی که به رژیم و ورزش مقاوم هست و حتی در سرطان های پیشرفته که فرد درصد قابل توجهی از وزنش رو از دست می ده هنوز سر جاش می مونه و از بین نمی ره کامل کامل؟
چطوره رژیم های عجیب و غریب بنویسم؟ مثلا قبل از صبحانه اگه زمستون بود 2قاشق غذا خوری آب لیمو ترش تازه و اگه تابستون بود آب نارنج تازه...
صبحانه: 5/45 گرم پنیر چدار با یک عدد کلم قمری پخته یا 6 تا ساقه مارچوبه...
یا اصلا چطوره برنامه غذایی و کار و زندگی ملت رو یه جوری بپیچونم که وسط کار یه هویج پخته ای، قارچ خامی چیزی بخورند و به همه با افتخار توضیح بدن فلانی برامون "رژیم" نوشته و کلی انرژی مثبت بگیرن از اینکه بقیه نگاهشون کردن؟
کی گفته رژیم خوب باید "حتما" غیر تهاجمی باشه، اگر بتونه باورهای نادرست رو کمی کمتر کنه هنر کرده...
مهم اینه که مامان تپل واسه عید و مهمونی فوری 20 کیلو کم کنه، دیگه چی کار داری هنوز شام، پلوو سرخ کردنی می ده به بچه اش ومدام براش چیپس و پیتزا و ... می خره؟
اصلا چرا فکر می کنی که باید از پایه برای سلامت و تغییر "شیوه زندگی" پر از اشکال مردم هزینه کرد؟ مگر سری رو که درد نمی کنه دستمال می بندند؟
چطوره از این بساط های تعیین جنسیت جنین با تغذیه راه بندازم ؟
یا درمان آکنه با تغذیه؟
چطوره که فکر کنم پیاز انسولین طبیعی هست، پوست مرغ خوبه، حنظله قند خون رو میاره پایین و داروی همه دردها و بیماری ها در دل طبیعت هست و کافی ما چند پر گل بچینیم و خشک کنیم و پودر کنیم و دم کنیم و بخوریم... ما نشد دکتر فلانی توی ماهواره که هست...
روغن مایع گیاهی بدون کلسترول یه جور روغن رژیمی هست که تو فروشگاه غدای رژیمی انجمن دیابت یافت می شود و عسل زنبوری که حوالی دشت های گل شبدر یا... پرواز کرده داروی دیابت هست وترشی سیر هم درمان روماتیسم و پوکی استخوان ...
چطوره دستور پخت غذا هم بدم؟
چطوره برای کلاس کار یه گلوکومتر داشته باشم و هرکی اومد با لنست اول یه سک بدم و قندش رو اندازه بگیرم؟ به من چه که قند خون رو ناشتا اندازه می گیرن و اصلا اندازه گیریش به من ربطی نداره؟
یا چطوره دور سینه و دور ران و دور بازو و دور گردن و دور انگشت و بلندی سر شانه و بلندی دامن رو اندازه بگیرم؟ ممکنه الان شاخص نباشن ولی بعدا که علم پیشرفت کرد ممکنه مثل WHR شاخص بشن...
من که گفته بودم باید برم...
وقتی که خیلی از این کارها و اعتقادات مربوط به پزشک های بلای یه جای دور هست...
نه که اینجا اینجوری باشه... نه بابا...

۱۳۸۷ اسفند ۱, پنجشنبه

پوسترها-روز جهانی سرطان

World Cancer Day, 4th February 2007


World Cancer Day, 4th February 2008


World Cancer Day, 4th February 2009
...

از 4 فوریه سال 2007 یک کمپین جهانی 5 ساله باشعار " امروز کودکان-فردا جهان" با هدف پیشگیری از سرطان با داشتن عادت های سالم زندگی شروع شده...
این برنامه تا سال 2011، هر سال روی یک موضوع خاص تمرکز داره.
پوسترها به اندازه کافی گویا هست:
سال 2008، محیط عاری از دخانیات برای کوکان و جوانان
سال 2009، تشویق به داشتن شیوه زندگی با انرژی متعادل، بر پایه تغذیه سالم و فعالیت های فیزیکی

هدف برنامه امسال بالا بردن آگاهی ها در مورد ارتباط بین اضافه وزن و چاقی و سرطان هست و تلاش بر این هست که کودکان برنامه غذایی سالم و تحرک کافی داشته باشند.
...

اینکه همچین برنامه ای هست ولی دور و برآثاری نمی بینیم - منظورم چند تا سمینار و سخنرانی رسمی احتمالی و ارائه آمار نیست چون کافی نت سر خیابون ما هم بلده آمار در بیاره از اینترنت!- علت از کجاست؟
خب دنیای واقعی که به قشنگی این پوسترهای شسته رفته نیست...
پیچ و خم های اداری که هیچ پایانی ندارند، نبودن همکاری بین بخشی، موانع فرهنگی و... همه اینا هست. درست، ولی یک حداقل حرکتی یا تلاشی دیده نمی شه...
اینکه به مناسبت همچین روزهایی، نهایتا 4 تا پلاکارد پارچه ای که جدیدا فسفری شدند رو بزنیم توی خیابون، باد هم یه ورش رو بکنه و دیگه هیچی خونده نشه، نشد کار که...
چرا هرچی توی اکولوژی و اپیدمی و بهداشت خوندیم الان داره برام معنی می شه؟
چرا ما 200 سال بعد باید یه چیزایی رو بفهمیم؟
...


۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه

حسنی نگو یه دسته گل...


کی می تونه بگه که دوران کودکی اش بدون "حسنی" گذشته؟
و مامانش یا باباش براش نمی خوندن توی ده شلمرود ... حسنی... و بعد اونم جواب نمی داد تک و تنها بود...
فکر می کنم همه ما، هنوز هم چند خطی از شعر کتاب رو حفظ باشیم!
حسنی نگو یه دسته گل و دزده و مرغ فلفلی جز اولین کتابهای زندگی اکثر ما بوده!
خبر رو
دیشب خوندم.
منوچهر احترامی -خالق این همه خاطره و اصالت و ماندگاری-درگذشت.
یادش گرامی و
خدایش بیامرزاد...
.
.
.
[امشب توی ماشین بودم که از رادیو تمام شعر "حسنی نگو یه دسته گل" رو با صدای خود منوچهر احترامی شنیدم...
آقای احترامی ممنونیم که برای ما خاطره ساختید به این قشنگی!]