۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

sms منتشر نشده

3 شنبه، طبق پیش بینی های accuweather.com باید بارون می اومد...
خبری نبود تا آخر شب. با همون رعد و برق های اول برق رفت. این برق رفتن بعد از بارون یک سنت دیرینه است که ربطی به عتیقه بودن سیم کشی برق شهر و این حرفا نداره، اگر برق هم نرفت خودمون چراغ ها رو خاموش می کنیم و عصبانی می شیم چرا موبایل رو شارژ نکردیم!

بعد از ظهر برای خرید بیرون رفته بودم و وقتی برگشتم خیلی خسته بودم. برای همین یه شیر قهوه گنده تلخ بلک خشن خوردم تا یه چپتر رو حتما تمام کنم و بعد بخوابم.
همین که نشستم و شروع کردم، برق رفت. باید چی کار کنم؟
چشمام از همیشه بازتر بود. از قهوه و از صدای بارون...
تنها کاری که می تونستم بکنم این بود که برای * مسیج بفرستم.
یعنی اول می خواستم زنگ بزنم ولی انقدر بارون پر سر و صدا بود و فاصله زیاد، که می دونستم صدا به صدا نمی رس و به یه مسیج فرستادن قانع شدم. این پررنگ ها متن مسیج بود، به انگلیسی... مسیج رو نوشتم ولی آنتن برای فرستادن نبود.

پریشب تلفن و اینترنت هم قطع شد. تا امروز بعد از ظهرکه داشتن آنتن adsl طرفای خونه ما رو درست می کردن.
.
تو که بارون اینجا رو ندیدی... رعد و برقاشو که می خواد زمین رو نصف کنه و دلت رو از جا بکنه وهمه جا فلش صورتی می زنن... دتس هاریبل لایک لاو...



۱ نظر:

ناشناس گفت...

کاریز :اما من بارون های جنوب دیدم وحشی وحشی .