۱۳۸۷ اسفند ۱۶, جمعه

فکر های تازه

چطوره یک کار دیگه بکنم؟
نظرتون چیه که وقتی یکی اومد پیش من، به خاطر وزن 90کیلوییش(با قد زیر 160) که مشکل زانو درد و کمر درد هم داره و در سیکل معیوب کم تحرکی و چاقی گیر افتاده براش قرص L- کارنیتین ایرانی بنویسم؟ اونم 200 تا؟
من چی کار کنم که برای افراد فعال جواب می ده؟ چرا یه مدلش رو نساختن که برای افراد بی تحرک باشه؟
اصلا چطوره برای همه بنویسم؟
چطوره یه تراکت پخش کنم که "رژیم اختصاصی برای کوچکی شکم به خصوص لایه پایینی"؟ همون طبقه پایینی که به رژیم و ورزش مقاوم هست و حتی در سرطان های پیشرفته که فرد درصد قابل توجهی از وزنش رو از دست می ده هنوز سر جاش می مونه و از بین نمی ره کامل کامل؟
چطوره رژیم های عجیب و غریب بنویسم؟ مثلا قبل از صبحانه اگه زمستون بود 2قاشق غذا خوری آب لیمو ترش تازه و اگه تابستون بود آب نارنج تازه...
صبحانه: 5/45 گرم پنیر چدار با یک عدد کلم قمری پخته یا 6 تا ساقه مارچوبه...
یا اصلا چطوره برنامه غذایی و کار و زندگی ملت رو یه جوری بپیچونم که وسط کار یه هویج پخته ای، قارچ خامی چیزی بخورند و به همه با افتخار توضیح بدن فلانی برامون "رژیم" نوشته و کلی انرژی مثبت بگیرن از اینکه بقیه نگاهشون کردن؟
کی گفته رژیم خوب باید "حتما" غیر تهاجمی باشه، اگر بتونه باورهای نادرست رو کمی کمتر کنه هنر کرده...
مهم اینه که مامان تپل واسه عید و مهمونی فوری 20 کیلو کم کنه، دیگه چی کار داری هنوز شام، پلوو سرخ کردنی می ده به بچه اش ومدام براش چیپس و پیتزا و ... می خره؟
اصلا چرا فکر می کنی که باید از پایه برای سلامت و تغییر "شیوه زندگی" پر از اشکال مردم هزینه کرد؟ مگر سری رو که درد نمی کنه دستمال می بندند؟
چطوره از این بساط های تعیین جنسیت جنین با تغذیه راه بندازم ؟
یا درمان آکنه با تغذیه؟
چطوره که فکر کنم پیاز انسولین طبیعی هست، پوست مرغ خوبه، حنظله قند خون رو میاره پایین و داروی همه دردها و بیماری ها در دل طبیعت هست و کافی ما چند پر گل بچینیم و خشک کنیم و پودر کنیم و دم کنیم و بخوریم... ما نشد دکتر فلانی توی ماهواره که هست...
روغن مایع گیاهی بدون کلسترول یه جور روغن رژیمی هست که تو فروشگاه غدای رژیمی انجمن دیابت یافت می شود و عسل زنبوری که حوالی دشت های گل شبدر یا... پرواز کرده داروی دیابت هست وترشی سیر هم درمان روماتیسم و پوکی استخوان ...
چطوره دستور پخت غذا هم بدم؟
چطوره برای کلاس کار یه گلوکومتر داشته باشم و هرکی اومد با لنست اول یه سک بدم و قندش رو اندازه بگیرم؟ به من چه که قند خون رو ناشتا اندازه می گیرن و اصلا اندازه گیریش به من ربطی نداره؟
یا چطوره دور سینه و دور ران و دور بازو و دور گردن و دور انگشت و بلندی سر شانه و بلندی دامن رو اندازه بگیرم؟ ممکنه الان شاخص نباشن ولی بعدا که علم پیشرفت کرد ممکنه مثل WHR شاخص بشن...
من که گفته بودم باید برم...
وقتی که خیلی از این کارها و اعتقادات مربوط به پزشک های بلای یه جای دور هست...
نه که اینجا اینجوری باشه... نه بابا...

۳ نظر:

ناشناس گفت...

Hmmm
...
Do your best;However making new people with new attitudes is a pretty hard job
!

ناشناس گفت...

اتفاقا از وقتي برادرک من هم رفته خانه ساکت است. و نيز من هم از کامپيوتر چيزي نمي دانم و او هميشه کارهايم را راه انداخته است.. شباهت زيادي به هم داشتيم... از آشناييت خوشحالم. مردمان اهواز براي من دوستان خوبي بوده اند و خاطره ي خوبي از ايشان دارم.

فلاوین گفت...

رامک عزیز
نه که من هیچی ندونم ولی جدی جدی حوصله برادرم رو و همینطور سرعت عملش رو ندارم...!
ممنون از نظر مثبتی که نسبت به اهوازی ها داری!