۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه

حسنی نگو یه دسته گل...


کی می تونه بگه که دوران کودکی اش بدون "حسنی" گذشته؟
و مامانش یا باباش براش نمی خوندن توی ده شلمرود ... حسنی... و بعد اونم جواب نمی داد تک و تنها بود...
فکر می کنم همه ما، هنوز هم چند خطی از شعر کتاب رو حفظ باشیم!
حسنی نگو یه دسته گل و دزده و مرغ فلفلی جز اولین کتابهای زندگی اکثر ما بوده!
خبر رو
دیشب خوندم.
منوچهر احترامی -خالق این همه خاطره و اصالت و ماندگاری-درگذشت.
یادش گرامی و
خدایش بیامرزاد...
.
.
.
[امشب توی ماشین بودم که از رادیو تمام شعر "حسنی نگو یه دسته گل" رو با صدای خود منوچهر احترامی شنیدم...
آقای احترامی ممنونیم که برای ما خاطره ساختید به این قشنگی!]

۲ نظر:

ناشناس گفت...

Na felfeli
na ghelgheli
na morghe zarde kakoli
hich kas bahash rafigh nabood
...
You know, when I would be read this part, I really felt sorry for him and decided to make friends with him
:)

It was a really sweet time!

Shadi گفت...

ohhhhhhhhhhh! i love Hasani and always read it to Pesarak. I just found out about the creator of Hasani's death through your post. bless his soul for giving us this beautiful piece of our childhood. I wish I had Hasani with his voice...

va sorry Falavin e aziz,
man aval commenteto publish kardan badan un yekish ro khundam, are NYC budam Cohen o in harfa va kheili kheili khub bud. hamin nim saat pish residim. hala mofasal minevisam
khosh bashi dokhtar joon